امروز : چهارشنبه, ۹ فروردین , ۱۴۰۲ - 8 رمضان 1444
- استاد احمد سمیعی گیلانی بدرود حیات گفت
- آشنایی با آداب و رسوم کهن مردم گیلان در ایام نوروز
- سعید تحویلداری یکی از خوانندههای فولکوریک و محبوب گیلان درگذشت
- زندگینامه هوشنگ ابتهاج در یک نگاه
- یادخاطرشهیدان رجایی وباهنرهمچنین بزرگداشت هفته دولت گرامی باد
- اولین نمایشگاه دستاوردهای سازمان های مردم نهاد گیلان بامشارکت سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی شهرداری رشت
یادداشت / زندگی در آغوش مرگ
آرت گیل : همه ی ما بارها در فیلمهای غربی مراسمی را که برای فرد تازهدرگذشته برگزار میشود، دیدهایم. اینکه چطور بهترین لباس را بر تن مرده میکنند، تمیزش میکنند، توی تابوت میگذارندش و نیمهی بالایی در تابوت را باز میگذارند تا اقوام و آشنایان بتوانند برای آخرین بار او را ببینند. خب، تا به حال به این فکر کردهاید که چطور بدن این مردهی آرایششده در آن لباس برازنده، بو نمیگیرد؟ چرا تغییر شکل نمیدهد؟ ظاهر جسدهای یخزدهای را پیدا نمیکند که تازه از توی کشوی سردخانه بیرون آوردهاند؟ چون آماده کردن این مراسم و دعوت حضار بدون شک چند روزی طول میکشد.
راستش نمیدانم چرا پیش از تماشای سریال شش فوت زیر خاک [Six Feet Under] اصلا توجهم به عجیب بودن این مراسم جلب نشده بود. شاید به این دلیلکه آدمیزاد معمولا سهلانگارانه با تمام حواشی مربوط به مرگ روبهرو میشود، یا اینکه این مراسم آنقدر در فرهنگ ما بیگانه است که هیچوقت به چونوچرا و چگونگیاش فکر نکرده بودم. تا قبل از شش فوت زیر خاک در هیچ فیلمی ندیده بودم که چطور بدن مرده را تمیز میکنند، خون را از رگهایش بیرون میکشند و مادهی حفاظتکنندهای وارد رگها میکنند، چطور بدنی را که ضربه خورده، شکسته یا با گلوله از بین رفته ترمیم میکنند تا برای مراسم «نمایش» زیبا و آماده شود.
نه، شش فوت زیر خاک پر از تصاویر خونوخونریزی و جسد و چیزهای چندشآور نیست، بلکه درامی است با رگههای طنز سیاه دربارهی خانوادهای که شغل پدر و سرپرست خانواده، ارائهی خدمات (از تحویل جسد از سردخانه و آماده کردن آن برای نمایش تا برگزاری مراسم و سفارش گل و انتخاب موسیقی و دعوت از آشنایان) به خانوادههای درگذشتگان است. ناتانییل فیشر، با بازی ریچارد جنکینز، صاحب « خانهی تدفین فیشر و پسران » است و محل کارش، زیرزمین و بخشی از سالن همان خانهای است که در آن ازدواج میکند و صاحب دو پسر و یک دختر میشود. بچههایی که در خانهای چشم باز میکنند که هر روز پذیرای خانوادههای عزادار است و هر وقت هم سراغ پدرشان در زیرزمین میروند، با جسدی روبهرو میشوند که باید برای نمایش آماده شود. نتیجه؟ یک خانوادهی کاملا غیرطبیعی با روابط و احوالات خاکستریرنگ که مرگ عضو ثابت زندگی روزمرهشان است. یا اینطور بگویم: شخصیتهای فیلمهای تیم برتون را تصور کنید و آنها را از دنیای فانتزی ذهنی برتون بیرون بیاورید و در کالیفرنیای آفتابی این روزها قرار دهید!
داستان در سال ۲۰۰۱ آغاز میشود، زمانی که پسرها بالای سی سال دارند و دختر خانواده هم دارد تحصیلات دبیرستانش را به پایان میرساند. در همان اپیزود پایلت پدر خانواده از دنیا میرود و تماشاگر با بحران وارد این خانواده و روابط بحرانزدهاش میشود. پسرهایی که خانهی تدفین پدر را به ارث بردهاند و مادری افسرده و دختری نشئه که باید برای ادامهی زندگیشان برنامهریزی کنند. از این لحظه به بعد، تا پایان سریال در سال ۲۰۰۵، ما با یک وضعیت ثابت مواجهایم: نمایش نحوهی مرگ یک آدم غریبه که در ادامهی آن اپیزود، کار مراسم تدفیناش (آماده کردنش برای دفن شدن در شش فوت زیر خاک) به فیشرها سپرده میشود، نسبت این فرد درگذشته و خانوادهاش با فیشرها، و زندگی شخصی تکتک اعضای خانواده که در همان اپیزود اول به ما معرفی شده بودند. اینکه در این چند خط اینقدر کلمهی «خانواده» تکرار شده اتفاقی نیست. شش فوت زیر خاک اولین سریالی است که دیدهام در آن با خانواده به مفهوم آشنای کلمه سروکار داریم. بچههایی که خانهشان کنار مادرشان است و اگر از مادرشان جدا شوند هم همیشه میدانند که خانهی اصلیشان همانجا است، برای غذا خوردن دور هم جمع میشوند و حرف میزنند و فیلم میبینند و دعوا میکنند و در کنار هم حضور دارند. نه مثل اغلب قریببهاتفاق سریالها و حتی فیلمها که شخصیتها برای خودشان زندگی میکنند و اگر نیاز داستانی وجود داشت، سروکلهی خواهر برادرها و پدر و مادر پیدا میشود. اینجا حتی واقعیتر از همهی آنچه پیش از این دیده بودم، روی نقش مرگ پدر خانواده و تاثیر رابطهی متفاوتش با تکتک بچهها از همان اپیزود اول تا اپیزود آخر کار میشود.
شش فوت زیر خاک (که معلوم نیست طراحش آلن بال مشهور چطور نتوانست سریال خون واقعی را از تبدیل شدن به یک فاجعه نجات دهد) در سالهایی که پخش میشد و همچنین پس از پایان یافتنش، بیش از همه بهخاطر فیلمنامهنویسی درجهیک و بازی بینقص همهی بازیگرانش ستوده شده است. دستمایهی بدیع و جذاب، شخصیتهای زنده، قابلدرک و دوستداشتنی، روند داستانی حیرتانگیزی که کاملا دایرهوار طی میشود و در لحظهی پایان داستان در سال ۲۰۰۵ به همان نقطهای میرسد که در سال ۲۰۰۱ آغاز شد، همهوهمه کاری میکنند که در چند اپیزود پایانی سریال، تماشاگر در وداع با این اثر درجهیک و خانوادهای که سالها با آن خو گرفته بود، عزادار شود. اعتراف میکنم میزان اشکی که در چهار قسمت پایانی ریختم، چه زمان تماشای سریال و چه پس از پایان هر قسمت تا چند روز بعد، با هیچ اثر تصویری و یا حتی ادبی دیگری قابلقیاس نیست! شش فوت زیر خاک و برکینگ بد شاید تنها آثار تلویزیونی باشند که توانستند تا این حد عمیق درگیرم کنند. البته که شش فوت زیر خاک در دو فصل پایانی کمی افت میکند (اتفاقی که هرگز برای برکینگ بد نمیافتد)، اما پایانبندیاش چنان درخشان است که همهی ضعفها را جبران میکند.
شش فوت زیر خاک از آن سریالهایی نیست که در نوع ساخت شبیه به آثار سینمایی باشد، اما اگر کسی سینما دوست است و صرفا بهخاطر نگاه تحقیرآمیز نسبت به فرم سریال تماشای آن را از دست بدهد، فقط و فقط خودش را از رویارویی با یک اثر بزرگ محروم کرده است.
شش فوت زیر خاک از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ در پنج فصل و ۶۳ اپیزود پخش شده است.
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.